رضا رویگری مقابل دوربین تسنیم با امام حسین درد دل کرد/ تبری که نزدیک بود چشم کیان مختارنامه را درآورد/ ماجرای نوحهخوانی در هیئت تجریش چه بود؟ + فیلم
تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۸۵۴۸۸۳
بازیگر قدیمی سینما و تلویزیون به دستمزدها، سریالهای سطحی و فیلمهای بدون قهرمان انتقاد دارد و از دولت جدید میخواهد بیشتر هوای هنر و هنرمند را داشته باشند. - اخبار فرهنگی -
خبرگزاری تسنیم- مجتبی برزگر: بازیگر نامِآشنایی در سینما، تئاتر و تلویزیون است، اما بیش از همه کاراکترها و شخصیتهایی که ایفا کرده او را به "کیسان ابوعمره" میشناسند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
رضا رویگری در 23 سالگی برای اولین بار روی صحنه تئاتر رفت اما روزهای منتهی به انقلاب، سرودی را میخواند که هنوز هم به یادگار مانده است. "ایران ایران" این بازیگر شناخته شده بارها از آنتنِ رسانه ملّی پخش شده و بسیاری از این موسیقی حماسی یادگاری دارند. وقتی بازیگر "عقابها" آیههای قرآن را به صورت سرود میخواند. پس از پیروزی انقلاب این سرود با نام (الله الله) روی آنتن رفت.
وقتی 36 ساله بود با سریال "محله برو بیا" به بازیگری برگشت و در سال 1363 اولین تجربه سینماییاش را با فیلم "عقابها" بدست آورد؛ فیلمی تحسینبرانگیز که در دوران جنگ تحمیلی، مردم را به سینماها آورد. در سینما کارهای متعددی را میتوان نام برد که رویگری در آنها درخشیده از جمله "دخترم سحر"، "بوتیک"، "مسافر ری"، "کانیمانگا"، "شب بیست و نهم" و حتی "گناهکاران" که فرامرز قریبیان ساخته است. او در فیلم "دلشکسته" علاوه بر ایفای نقش، مثنوی از مولانا (ﺑﺸﻨﻮ، ﺍﯾﻦ ﻧﯽ، ﭼﻮﻥ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ/ ﺍﺯ ﺟﺪﺍﯾﯽﻫﺎ، ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻣﯽکند) و نقشی که در "قرنطینه" ایفا کرد هم از خاطرهها نمیرود.
بسیاری از مخاطبان تلویزیون در دهه 1360، رویگری را علاوه بر "محله برو بیا" با "محله بهداشت" هم به یاد میآورند. اما رفته رفته با همه تجربههای تئاتری و تلهتئاتریاش، در کارهای داود میرباقری بیشتر دیده شد. آثاری مثل "معصومیت از دست رفته" و یا در نمایشخانگی "شاهگوش" و سریالِ ماندگار "مختارنامه" که بیش از همه مخاطب با قهرمانش همذاتپنداری کرد.
دیماه سال 1392 رضا رویگری، دچار سکته مغزی شد و حالا هنوز عوارضِ آن اتفاق سهمگین را با خودش دارد. دستی که نمیتواند قلم بردارد و نقاشی کند و یا پایی که برای راه رفتن نیاز به عصا و یا ویلچر دارد. وقتی وارد منزل او شدیم مثلِ همیشه با تواضع و رویِ خوش با ما برخورد کرد اما برایِ ما ناراحتکننده بود که قهرمان ایرانی سریال "مختارنامه" را در این وضعیتِ جسمانی ببینیم. برای این هنرمند در این روزها آرزوی سلامتی میکنیم که بارِ دیگر او را در کارهای بزرگ تاریخی تلویزیون و یا آثارِ جریانساز سینمای ایران ببینیم.
او خودش در هنگامِ گفتوگو از لطف و محبت مردم نسبت به خودش میگفت که هنوز او را میبینند مرا به کیان ایرانی یا کیسان ابوعمره صدا میزنند. خدا را شکر میکنم داود میرباقری به من اعتماد کرد تا با این نقش به امام حسین(ع) ادای دین کنم. ناراحت است که وقتی سریال "مختارنامه" پخش شود فقط به بهانه نقش کیان با او تماس میگیرند و پس از آن دوباره خبری نمیشود. خوشحال است که این نقش آنقدر در ذهن و دل مردم جا باز کرد که هنوز هم در کوچه و خیابان با او مواجه میشوند، "کیان" صدایش میزنند.
* کیسان ابوعمره معروف به کیان ایرانی از اهالی کوفه و یاران نزدیک مختار ثقفی که کنیه او ابوعَمْرَه بودهاست. مختار پس از تسلط بر کوفه، او را به سرپرستی نگهبانان (شُرطه) این شهر گماشت. او قاتلان امام حسین(ع) را به مختار معرفی میکرد و عمر بن سعد و بنا به قولی شمر بن ذیالجوشن به دست او کشته شدهاند و همچنین خولی بن یزید اصبحی به دست او اسیر گشته است.
رضا رویگری خیلی مثل گذشته اهل صحبت کردن نیست؛ احتمالاً دوری از صحنه تئاتر و سینما و تلویزیون آنقدر آزارش داده که از همه چیز و همهکس دلخور است. اما خودش میگوید که آنچیزی که روحیه میدهد و انگیزهاش را بالا میبرد توجه مردم است که او را در کوچه و خیابان به نام کارهای ماندگارش خصوصاً "کیان" به یاد میآورند. امیدوار است که مشکل جسمانیاش برطرف شود هرچه زودتر به صحنه هنرمندی و هنرنمایی برگردد.
کیانِ "مختارنامه" دوست دارد به کار برگردد، توجه ببیند و به مشکلاتش رسیدگی کنند. اما نه متولیان امر سری به او میزنند و نه مثلِ گذشته دوستانش سراغی از او میگیرند؛ آرزویش بازگشت سلامتی است تا اینکه بتواند دوباره سرحال، دغدغههایش را بازی کند. فیلمی را میخواست بسازد که بودجهاش فراهم نشد و هنوز نتوانسته به روال عادیاش برگردد. حالش بهتر شده اما عصا دستش میگیرد تا به قولِ خودش تعادلش را حفظ کند. رضا رویگری بازیگر سینما و تلویزیون این روزها حال و روزِ مساعدی ندارد، دوست دارد دوباره جلوی دوربین حاضر شود.
به خبرنگار خبرگزاری تسنیم میگوید: واقعاً انگار برای کسی مهم نیستیم دستاندرکاران و متولیان امر سراغی نمیگیرند؛ آنهایی که وظیفهشان است میدانند از هیچکدامشان خبری نیست. بازیگران هم خبری نمیگیرند اما برایشان آرزوی موفقیت و سلامتی دارم. (رویگری در جریان این گفتوگوی کوتاه آرزو کرد تا دوباره سلامتیاش را مثل قبل بدست آورد تا خیلی از نقشهایی که بازی نکرده را بتواند ایفا کند.)
مشروح این گفتوگو را که در منزلِ رضا رویگری اتفاق افتاد، میخوانید:
آخرین خبرها از اوضاع جسمی آقای بازیگر
* آقای رویگری! بگذارید از حال و روزِ امروزتان آغاز کنیم که مراحل فیزیوتراپیتان چگونه طی میشود؛ مردم منتظرند شما را با کارِ جدیدی ببینند اگر در اثری ایفای نقش کردید درباره آن کارها هم توضیح بدهید.
الان دارم فیزیوتراپی میکنم، مقداری بهتر شدهام. فیلم سینمایی را به تازگی بازی کردهام؛ نام فیلم "شادروان" است. بیشتر در خانهام برای اینکه کار نمیکنم. از این جهت هم قدری دچار افسردگی شدهام. دست و پایم رو به بهبود است و انشاءالله همین روزها برای مردم کارهای خوبی میکنم که از شرمندگی و خجالتشان دربیایم.
برای بعد از خوب شدنم، خیلی فکرها دارم!
* مردم وقتی سریالها و فیلمهای شما را میبینند حسرت میخورند چرا امروز نیستید؛ اگر بخواهید برگردید یک کار تاریخی میکنید و یا برایشان میخوانید؟
سه آلبوم موسیقی در بازار دارم و این اواخر میخواستم یک کار خاصی بکنم اما بیماریام اجازه نداد و انشاءالله خوب بشوم هم دلم میخواهد یک کار بزرگ بازیگری انجام بدهم و هم خوانندگی؛ البته به دلیل اینکه دستم مشکل پیدا کرد نتوانستم قلم به دست بگیرم و نقاشی بکشم. خیلی فکرها دارم بعد از اینکه خوب بشوم.
نمایی از فیلم "عقابها" با بازی رضا رویگری
* دلتان برای چه زمانی تنگ شده است؟
دلم برای سلامتی تنگ شده است که بتوانم مثلِ گذشته کار کنم و سریالها و فیلمهای دیگری برای مردم به یادگار بگذارم.
دوست داشتم با علی حاتمی کار میکردم
* با خیلی از کارگردانان بزرگ سینما و تلویزیون کار کردید، آیا دوست داشتید با کارگردانی کار کنید که این امکان فراهم نشد؟
مرحوم علی حاتمی که متأسفانه ایشان در قیدِ حیات نیستند. آثار ایشان را دوست داشتم و دلم میخواست با این کارگردان توانمند و کاربلد کار کنم. آقای کیارستمی هم نوع کارش فرق میکرد با حرفهایها زیاد سروکار نداشت وگرنه دوست داشتم یک کاری با ایشان هم داشته باشم. الان دو سه کارگردان جوان آمدهاند مثل محمدحسین مهدویان و سعید روستایی که دوست دارم با آنها هم تجربهای داشته باشم. اگر قسمت باشد انشاءالله در خدمتِ مردم خواهم بود.
سریالهای ترکیهای بدآموزی بازیگری دارد
* الان در خانه هستید فیلم و سریال میبینید؟
بله فیلم میبینم اما سریالهای ترکیهای را نمیبینم. برای آنکه، این سریالها به غیر از مشکلات دیگر اجتماعی و فرهنگی، بدآموزی بازیگری هم دارد. البته کار آنچنان فاخری هم در تلویزیون نبوده که دنبال کنم.
همه تلاشم را میکنم به "سلمان فارسی" میرباقری برسم
* به سریال "سلمان فارسی" دعوت شدید؟ از دور میشنوم که میگویند آقای میرباقری دوست داشتند که شما در این سریال باشید؛ صحت دارد؟
آقای میرباقری همیشه به من محبت داشتند. خودشان میدانند که من خودشان، کارهایشان و دیالوگهایشان را چقدر دوست دارم. من دو روز شاهرود میهمانشان بودم؛ آقای میرباقری به من گفتهاند برایت فکرهایی دارم! اگر برای من نقشی درنظر گرفته باشند و بخواهد نوبت من بشود یک سال و نیم یا دو سال دیگر طول میکشد. آرزوی من این است که همیشه در تمام کارهای میرباقری باشم. مگر ما چند تا داود میرباقری داریم که نوشتهها، دیالوگها و کارگردانیاش حرفهای، اصولی و با حوصله و منظم باشد؟ به امید خدا من دارم تلاش میکننم بهتر بشوم تا به کار آقای میرباقری برسم.
خانه سینما یادش رفته بود که سالِ پیش بیمهام کند!
* خانه سینما به عنوان یک تشکیلات صنفی تأسیس شده تا بازیگرها و تهیهکنندگان و کارگردان و کسانی که در سینما فعالیت دارند را مورد حمایتشان قرار دهند؛ شما به عنوان یک بازیگر کهنهکار با آثار ماندگار، چه اندازه انتظاراتتان از وظایف صنفی نهادهایی مثل خانه سینما برآورده شده است؟
خانه سینما یک کارهای جزئی کرده، مثلاً سال گذشته یادشان رفته بود که مرا بیمه کنند. هنوز هم بیمه تأمین اجتماعی نیستم! و دفترچه بیمه ندارم. اصلاً نمیدانستم ماجرا چیست؟ ماهیانه میدهند و من اینها را ندارم. دورادور نظارتی دارند و دوستانم هستند اما کار خاصی نشده است.
* یکی از احساسیترین و لطیفترین پایانبندیهای سینمای ملودرام دهه 60، پایان فیلم "دخترم سحر" بود که با تصنیف زیبای «شاد آمدی» با صدای شما ماندگار شد. این جنس فیلم لطیف و انسانی به شدت در سینمای امروز جایش خالیاست. کما اینکه آواز و تصنیف با صدای زیبا و خاص شما آن چنان که باید تکرار نشد.
برای اینکه ما اگر این کارها را انجام دادیم برای پُست، مقام و پول نبود. برای مردم و به عشق مردم این کارها را از خودمان به جا گذاشتیم.
نمایی از فیلم "بوتیک"- رضا رویگری
«شاپوری» بوتیک را دوست داشتم اما میترسیدم خوب از آب درنیاید!
* «بدمن» یا ضدقهرمان در سینملای ما عمدتا با عناصر غلوآمیز و اوراکت بازیگران همراه است. یکی از بهترین نقشهای بدمن در سینمای ایران، نقش «شاپوری» در فیلم "بوتیک" بود. مخاطب بدمنی رو در بوتیک میدید که خیلی آشنا بود و دور و بر خودش هم اگر چشم میچرخاند چنین آدمی با چنین شخصیتی میدید. درباره شخصیت شاپوری و تجربه "بوتیک" صحبت کنید.
متأسفانه هرکس میخواهد نقش منفی بازی کند سعی میکند با گریم و ظاهربازی، این نقش را ایفا کند؛ مثل سیبیل کلفتکردن و اخم در صورت؛ اما این اصولِ بازیگری برای نمایشِ «بدمن» و یا به قولی ضدقهرمان نیست. من هم اعتقاد دارم یکی از بهترین بدمنها در سینمای ایران نقش «شاپوری» در فیلم "بوتیک" است. واقعاً از طرفی دیگر هم این نقش سختیهایی داشت؛ در "بوتیک" مرتب فکر میکردم که خوب از آب درنیاید. میخواستم مثلِ همیشه مخاطب در ضدقهرمان و بدمنِ قصه هم خودش را ببیند و برایش آشنا باشد. خوشبختانه با بازتابهایی که از سمتِ مخاطبین داشتم، این اتفاق افتاده بود.
* این حد تعادل را در بازیگری چگونه ایجاد میکنید؟ جایی نقش قهرمان را بازی کردهاید، جایی بدمن و جایی هم طنز؟
به نظرمن یک بازیگر باید بتواند تمام ژانرها را بازی کند؛ اگر آن کاراکتر و شخصیت را خوب دربیاورد آن موقع میتوانیم بگوییم که این بازیگر، بازیگر است. نه اینکه یک نقش را مرتکب در خودش تکرار کند.
کیان "مختارنامه" را دوست دارم چون مردم دوستش داشتند
* کدام از کارهایتان را بیشتر دوست داشتید؟
از نظر تخصصی بخواهم بگویم بهترین بازیام، "بوتیک" است. اما کیان "مختارنامه" را دوست دارم چون مردم خیلی دوستش داشتند. کار خوب و نقش فوقالعادهای بود که باید از آقای میرباقری تشکر کنم این نقش را به من سپردند و من هم خدا را شکر به اطمینان او جواب دادم. نقش "شاپوری" در فیلم "بوتیک" شاید در جامعه، ما به ازا داشته باشد اما کیسان ابوعمره ما به ازا ندارد و نمیتوانید برای ایفایِ آن در جامعه به دنبالش بگردید.
* چرا این روزها در سینمای ایران قهرمان نداریم و به ندرت هم در آثار تلویزیونی قهرمان پیدا میشود. و از طرفی خبری از آن مخاطبپسندی و استقبال مخاطب از آثار سینما و تلویزیون هم نیست؟
مردم همیشه دنبالِ قهرماناند. ما الان در قصههایمان قهرمان نداریم. چرا کیان آنقدر مطرح شد؟ چون یک قهرمان بود، یک ایرانی و عاشقِ اهلبیت. باید حرفهایها و کاربلدها را به تلویزیون برگردانیم که جایشان واقعاً در مقام کارگردان و بازیگر خالی است. خیلی از هنرمندانِ خوبمان خانهنشیناند؛ واقعاً فقدانِ فیلمنامهنویس، کارگردان و بازیگرِ خوب از جذابیتهای فیلم و سریال کم میکند.
میخواهم آن مثنویِ فیلم "دلشکسته" را کامل کنم
* الان نمیتوانید بخوانید؟
میتوانم؛ مدتی است نخواندهام صدایم یک مقدار زنگ زده است. باید تمرین کنم و هوار بکشم تا صدایم مثلِ روز اول بشود. من خودم آن شعرِ مولانا را که در فیلم "دلشکسته" خواندم دوست دارم. آن مثنوی را در بیات ترک خواندم و انشاءالله صدایم درست شود میخواهم آن مثنوی را کامل بخوانم و به صورت یک آلبوم درآید. چون اکثراً مثنوی را در سهگاه و چهارگاه و شور میخوانند و من در بیات ترک خواندم.
* آقای رویگری! از چه کسانی ناراحتید؟
بیشتر از خودم. برای اینکه کارهایی را که باید به موقع میکردم انجام ندادم و عقب افتادم. من با اینکه روزی صد دقیقه تردمیل میزدم سکته کردم! از نظر غذایی هم حواسم جمع بود. به طورکل از خودم خیلی دلخورم؛ به خاطر اشتباهاتی که یک وقتی کردم، میگویند انسان جایز الخطاست اما نباید اینطوری هم باشد که به خاطر این ضربالمثل خودش را از همهچیز بری بداند. بیشتر از همه از خودم خیلی شاکیام.
چرا زمانِ ما از این دستمزدها نمیدادند؟
* از چه کسانی انتظار دارید؟
از چه کسی یا کسانی انتظار داشته باشم؟ مردم که واقعاً انتظاراتم را برآورده کردند با عشق و محبتشان. هیچ ثروتی از این همه محبت و عشق بالاتر نیست. من کلی طرفدار دارم که عاشقانه دوستم دارند. این چیزی است که در هنر گیرم آمده و برایم خیلی ارزشمند است. هرجا میروم مردم محبت دارند؛ اما نه فقط من بلکه همه هنرمندانی که خانهنشیناند یا مثلِ گذشته حضور ندارند، از مسئولان انتظار حمایت دارند. من چندی پیش به رویا تیموریان میگفتم این دستمزدهایی که الان میدهند چرا آن موقع نبود؟ تمام پولهایی که در این همه سال گرفتم به اندازه یک سوم دستمزدهایی که الان میدهند نمیشود؟ در "عقابها" دستمزدم 15 هزار تومان بود.
تبری که نزدیک بود چشم "کیان مختارنامه" را درآورد
* من شنیدم سرِ سریال "مختارنامه" خطرات زیادی را از پشت سرتان گذراندید از جمله کور شدن؟
بله درست است. به همان ماجرای تبر برمیگردد که در صحنه شهادت "کیان" میبینید. در آن صحنه، سرِ تبر کنده شد و خورد به بالای چشمانم. زیرچشمم خون جمع شد، شانس آوردم که به چشمانم اصابت نکرد. قطعاً کور شده بودم. اسب مرا در داخل کانال انداخت. به اسب نمیشود ایراد گرفت! اما تمام اینها واقعاً با خروجی خوب مختارنامه جبران شد؛ بازتابهایی که هنوز هم میآید و مردم این سریال را دوست دارند. کار تاریخی سختیهای زیادی دارد و اتفاقات غیرقابل کنترلاند.
* نقلی از علیرضا خمسه هست که گفتند " اگر کارگردانان میدانستند که بازیگرها چه عشقی به بازیگری دارند، یک هزار تومانی به آنها نمیدادند"، نظر شما چیست جناب رویگری؟
این درست است. واقعا بازیگر زنده است به بازی کردن و به خصوص نقش خوب را خوب بازی کردن. وقتی یک نقش خوب را به من میدهند خوب بازی میکنم اصلًا زنده میشوم و روحیه میگیرم.
بیانصافی است اگر بگویم کسی در "مختارنامه" بد بازی کرد
* چه بازیگری و یا کاراکتر و شخصیتی را غیر از "کیان" در "مختارنامه" دوست دارید؟
در سریال "مختارنامه" خیلی بازیگران قوی داشتیم. آقای کیانیان فوقالعاده نقش عبدالله بن زبیر را بازی کرد. فرهاد اصلانی واقعاً نقش ابن زیاد را خوب بازی کرد. خانم کوثری و خانم مقانلو هر دو فوقالعاده بودند. فریبرز عربنیا هم خیلی تلاش کرد این نقش درست ایفا شود. بیانصافی است اگر بگویم کسی در "مختارنامه" بد بازی کرد.
صحنه کشتن شمر
* مردم یکی از سکانسهای "مختارنامه" را که خیلی دوست دارند تقابل کیان و شمر است؛ از این صحنه بگویید؟
اتفاقاً به من هم میگفتند. چون شمر برای مردم اسطوره پلیدیهاست که به دستِ یک قهرمان ایرانی کشته میشود. جالب است بدانید در کاشان یک پیرمرد سادهدلی به من گفت "مرد حسابی چرا از اسب آمدی پایین؟ گفتم شرمندهام پدر، انشاءالله قول میدهم دیگر از اسب پیاده نشوم. آنقدر مخاطب با نقش "کیان" همذاتپنداری کرده بود. در آن صحنه آقای فِیلی نگران بودند که شمشیرم به او نخورد. من هم خیلی تلاش کردم که صدمهای نزنم. آقای میرباقری هم طوری نشان دادند که کشتنِ شمر در نگاهِ مخاطب طوری دیده نشود که قهرمان ایرانی داستان مثلِ یک قاتل به چشم آید.
اگر صدبار هم مختارنامه را بسازند باز هم کیان را بازی میکنم
* اگر زمان به عقب برگردد باز هم در میانِ شخصیتها و نقشهای سریال "مختارنامه"، کیان را قبول میکنید؟
اگر صد بار دیگر "مختارنامه" را بخواهند بسازند نقش کیان را ایفا میکنم. البته با اینکه دوست دارم نقشهای دیگر را در زندگیام ایفا کنم اما نقش کیسان ابوعمره را بیشتر از همه دوست دارم.
ماجرای نوحهخوانی در هیئت تجریش چه بود؟
* خاطرات جالبی از نوحهخوانی هیئت تجریش دارید. برایمان بگویید.
پدرم مشهدی بود و مرا به جلسات قرآن در تجریش میبرد. چون صدایم خوب بود شبِ آخر ماه رمضان از ما امتحان میگرفتند و جایزه میدادند. سرِ صفِ مدرسه هم قرآن میخواندم، مؤذن هم بودم. یادم میآید به ما میگفتند دسته ژیگولها! چون با همان لباسهای خودمان میآمدیم در هیئت تجریش سینه میزدیم. بعد یک نوحه داشتیم به محضِ اینکه میخواندیم ساواک دنبالمان میکرد و ما همه فرار میکردیم. در آن مسجد نوحهخوانی میکردم و این نوحه بود: «حسین از بهر حق و آزادی ز تن جان داد؛ جوانانِ عزیزش را برای حفظ قرآن داد؛ نشد تسلیم زور و زر....».
انتظار از دولت سیزدهم
* مطالبهای از دولتِ جدید و مسئولان فرهنگی و هنریاش دارید؟
از آقای رئیسی و دولت میخواهم که به هنر بهای بیشتری بدهند چون هنر یک کشور فرهنگ آن مرز و بوم را نشان میدهد و برای خیلی از مسائل در جهان ارزش قائل میشوند. به هر حال هنر چون با فرهنگ مخلوط است بنابراین ارزش بالایی دارد. امیدوارم که ارزش بیشتری برایش قائل باشند و اجازه بدهند که هنرمندان دست بازتر کار بکنند.
یکی از این دستمزدهای نجومی را به من بدهید!
* برای خودتان هم خواستهای دارید؟
از خداوند اول سلامتی میخواهم که بتوانم برای مردم کشورم کار بکنم. اما از مسئولان چه بگویم؟ فقط گفتن فایده ندارد. من میدانم که بسیاری از هنرمندان وضع خوبی ندارند. این دستمزدهایی که الان میدهند و یکسری افرادِ خاص میگیرند من 57 سال است که از تئاتر تا سینما و تلویزیون کار میکنم هرچه گرفتم برای شما، یکی از این دستمزدها (دستمزدِ نجومی) را به من بدهید!
* چرا بعد از سریال "مختارنامه" کار فاخر دیگری ساخته نشد؟
کار فاخر آدم فاخر، بودجه فاخر و مسئولان فاخر میخواهد.
دردِ دل رضا رویگری با امام حسین(ع)
* جلوی دوربین ما با صاحبِ این روزها صحبت کنید؛ امام حسین(ع).
یا امام حسین! تو میدانی که مردم ما، چه ارادتی به شما دارند، خودت حفظشان کن؛ خودت واقعاً کاری کن که یک مقداری از این وضعیت دربیایند. این کرونا را هم زودتر جمع کنید و برود!
ناگفتههایی از "مختارنامه" و "رستاخیز"/ گلایههای بازیگر "حرمله" از سریالِ بلاتکلیف شبکه سه+فیلمامین زندگانی: برای ساخت کار آیینی بیشتر نهی شدم تا تشویق!/ توصیه میرباقری برای ایفای نقش در یک صحنه خاص از "مختارنامه"+فیلمماجرای ناسزای مردم در خیابان به صدرالدین حجازی/ میدانستم "خولی" نقش پیچیده و عجیب و غریبی است+ فیلمانتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: حسینیه تسنیم ماه محرم فیلم سریال حسینیه تسنیم ماه محرم فیلم سریال سینما و تلویزیون قهرمان ایرانی آقای میرباقری سینمای ایران امام حسین ع نوحه خوانی هیئت تجریش ان شاءالله خانه سینما رضا رویگری دوست داشتم دوست دارم برای مردم سریال ها هنوز هم عقاب ها یک کار
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۸۵۴۸۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عجیب ترین فرمانده جنگ ایران و عراق /جانشین سپاه خرمشهر و دوست نزدیک سردار سلیمانی را بیشتر بشناسید
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، احمد فروزنده از فعالین سیاسی و مبارزین علیه رژیم پهلوی، از فرماندهان سپاه خرمشهر در زمان فرماندهی شهید جهانآرا و شهید عبدالرضا موسوی و از یاران نزدیک به سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، به مناسبت سالروز شهادت سید عبدالرضا موسوی جانشین سپاه خرمشهر،در گفتگویی با جماران، به بیان خاطراتی از این همرزم شهیدش پرداخته است.
مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید؛
آقای فروزنده، از چه زمانی و چگونه شما با شهید سید عبدالرضا موسوی آشنا شدید؟
آقای عبدالرضا موسوی از برادران قبل از انقلاب بود. آشنایی ما نیز به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بر میگردد. فکر میکنم با ایشان در مسجد امام صادق(ع) خرمشهر در قبل از انقلاب با ایشان آشنا شدم. از مسجد امام صادق، مسجد آیت الله خاقانی بود. مسجد فعالی بود و هنوز اینگونه است. تمرکز نیروهای مذهبی – انقلابی در این مسجد بود.
حدوداً مربوط به چه سالی است؟
سال ۱۳۵۵ که بنده نیز در همان سال به زندان رفتم.
بازداشت توسط ساواک؟
بله. بازداشت تا سال ۵۷. دو سال و نیم زندان بودم. قبل از این موقع یعنی به سال ۵۳-۵۴ بر میگردد.
آیا شهید موسوی هم از مبارزین علیه رژیم پهلوی پیش از پیروزی انقلاب بودند؟
بله از قبل از انقلاب.
وابستگی سیاسی به جناح و یا گروهها و سازمانهای خاصی را داشتند؟
آن زمان حزب خاصی نبود. همین بچه های مذهبی که در داخل مسجد فعال بودند. داخل خرمشهر یک گروه سیاسی هم بود که به جایی وصل نبود؛ یعنی شورای مرکزی و یا نهاد بالا دست نداشتند. همگی مقلد حضرت امام بودند. همین. نه بیشتر از این. شکل کار به این صورت بود. اینگونه نبود که سازمان و تشکیلات باشه و به بالا وصل باشند.
اما سازمان مجاهدین (منافقین) نفرات زیادی را جذب کرده بود.
بله؛ اما بچههای خرمشهر به هیچ کدام از اینها وصل نبود چون شرایط اجتماعی خرمشهر جوری نبود که با آن جریانات وصل باشند. آن سازمانها اساساً دسترسی مناسبی نداشتند که بخواهند نیروهایی را در شهر دور افتادهای مثل خرمشهر شناسایی کنند. اینگونه نبود. هر کس در منطقه خودش فعالیت میکرد. شاید در دانشگاه کسی ارتباط داشته است. وقتی دوستان به دانشگاه رفتند این ارتباطات در دانشگاه برقرار شده باشد. آن هم نه باز با سازمان های معروف و بزرگ که نام بردید، از بچههای انقلابی که توی خود دانشگاه چمران اهواز، جندی شاپور بودند. آدم از شهرهای مختلف مثلاً از تبریز و تهران آمده بودند داخل دانشگاه، از قضاء سیاسی نیز هستند یکدیگر گروهی تشکیل میدهند برای برگزاری اعتصابات و فعالیتهای سیاسی.
ارتباط شما از چه زمانی با شهید موسوی مستمر شد؟
آقا محسن پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان را میشناخت؛ بعد از شهادت شهید جهان آرا لحظهای برای جانشینی ایشان درنگ نکردند و شهید موسوی را جایگزین کردند
از وقتی وارد سپاه شدیم؛ چون جنگ شکل گرفته بود. خانه و زندگی ما در معرض تهاجم دشمن بود و خانوادهها از خرمشهر بیرون رفته بودند. در این دوران همواره با هم بودیم. ایشان مدتی عضو شورا بود و بعد از شهادت جهان آرا به عنوان فرمانده سپاه خرمشهر منصوب شد و من هم به در واحد اطلاعات مشغول خدمت بودم.
شهید موسوی نیروی معروفی در خرمشهر بود. چون انسان شناخته شده، متدین و انقلابی بود و جزو نیروهای شناخته شده قبل از انقلاب بود؛ عضو شورای فرماندهی سپاه خرمشهر شد و سپس معاون و پس از شهادت جهان آرا، فرمانده سپاه شد. روال طبیعی اینطور بود. از جایی نفرستاده بودند او را که بیاید و پناهنده بشود. از بچههای خرمشهر بود که با بقیه سپاه را تشکیل دادند.
از نظر روال کاری، شهید موسوی جایگاه فرماندهی شپاه خرمشهر راپیدا کردند؛ همان که شهید جهان آرا فرماندهاش بود. شهید جهانآرا به دلیل ارتباطاتی که آن موقع داشت با خود آقا محسن بعد با محسن رفیق دوست، کسانی که در تهران کار فرماندهی سپاه را داشتند لذا فرد مطرح و جا افتادهای بود؛ عمدتاً آن هم به دلیل فعالیت سیاسی که قبل از انقلاب آنها با یکدیگر داشتند.
از مقطع جنگ شروع بکنیم؛ شهید موسوی تمام آن ۲ سالی که پس از جنگ در قید حیات بودند خود خرمشهر و در همان منطقه خرمشهر، آبادان فعالیت می کردند؟
درمورد شهید موسوی من اینگونه به یاد میآورم که ایشان دانشجو رشته طب بودند؛ همزمان در سپاه خرمشهر هم فعال بودند و عضو شورا بودند و پس از اینکه جنگ شد دانشگاه ها تعطیل شد، دانشگاه اهواز هم تعطیل شد- ایشان آمدند به طور کامل و تمام وقت در جبهه و جنگ و سپاه خرمشهر حضور داشتند. خود ما هم قبلاً آموزش و پرورش درس می دادیم.
ولی بعدها مامور به سپاه مامور شدیم اما ایشان عضو شورا فرماندهی سپاه خرمشهر بود و پس از اینکه شهید جهانآرا در آن حادثه سقوط هواپیما در کهریزک به شهادت رسید توافق شد،که ایشان فرمانده شوند و از آن به بعد ایشان فرمانده سپاه خرمشهر شد و مسیر جنگ و مسیر تعالی سپاه خرمشهر و توسعه وضعیت نیروهای سپاه و غیره در دستور کار همه بود، ایشان هم خب فرمانده بود و طبعاً به دنبال این بود که سپاه خرمشهر ظرفیت خود را افزایش دهد. علیرغم اینکه یک زمانی در خرمشهر فشنگ و گلوله و اسلحه و کلاش برای دفاع نبود، سپاه خرمشهر با درایت ایشان و با همکاری دیگران توانست توپ و خمپاره تهیه کند.
واحد ۱۰۶ داشته باشد؛ سپاه خرمشهر در دوره شهید جهانآرا و در دورهای که ایشان فرمانده بودند، هم ما واحد خمپاره انداز ۸۱ و ۱۲۰ در داخل خرمشهر داشتیم. واحد ۱۰۶ توپ هایی هستند که روی خودرو های جیپ سوار می شوند و معمولاً هم برای زدن ابزار و ادوات نظامی سنگین دشمن هست. کل پرسنل سپاه خرمشهر ۳۰۰ نفر هم نبود، اما ما نزدیک ۱۰-۱۲ تا ۱۰۶ داشتیم. این در عملیاتها مهم بود. معمولاً در عملیاتهایی که انجام میشد، نیروها واحد ۱۰۶ شان حرکت میکردند. این نتیجه درایت خود شهید جهان آرا و بعدش سردار موسوی و دیگر دوستانی که بودند بود.
علیرغم اینکه نیروهای سپاه خرمشهر به درگیریهای چریکی معروف بودند، اما به سرعت توانستد واحد های خمپاره انداز و ۱۰۶ را راه بیاندازند و توپخانه راه اندازی کنند.
همه این تجهیزات از ارتش عراق غنیمت گرفته شده بود؟
بله همگی غنیمتی بودند. توپ ۱۵۵ که یک توپ خیلی بزرگ است هر گلوله اش ۴۵ کیلو وزن خود گوله است.کارهای بسیار بزرگی در دوره ایشان انجام شد که بازدهاش در عملیات آزاد سازی خرمشهر وجود داشت که همه این ابزار و ادوات را به شکل یگانی، بچه های خرمشهر داشتند با فرماندهی، درواقع فرمانده ما، فرمانده سپاه خرمشهر آقای شهید جهان آرا و شهید موسوی بودند ولی یگانی که در آن زمان تشکیل شد، تیپ ۲۲ بدر آقای شهید موسوی اینجور اختیار کردند که خودش سمتی نداشته باشد و آقای عبدالله نورانی را فرمانده تعیین کرد ولی خودش در تمام کش و قوسیهای مربوط به جنگ و عملیات و محدوده عملیات و اجرای عملیات حضور فعال داشت. در تمام شناسایی ها سعی می کرد خودش حضور داشته باشد.
بعد از شهادت شهید جهانآرا؛ همین مسیر با شهید موسوی ادامه یافت؟
ابزار و امکاناتی که جمع آوری شد، مثل توپهای ۵۲ عراقی، توپهای ۱۵۵ ارتش، ۱۲۲ عراقی و ۱۳۰ خودمان. به وسیله اینها سپاه خرمشهر درست شد. اولین واحد ۱۰۶ و توپخانهای که توی سپاه راه افتاده سپاه خرمشهر به اتکای ابزار و ادوات مصادرهای و غنیمتی این کار را توانستند انجام دهند. برای ۳۰۰ نفر پرسنل ۱۶ قبضه سلاح سنگین داشتیم. در هر منطقهای؛ صحنه جنگ را تغییر میدادند. همگی این زحمات با درایت شهید موسوی و خود برادرانی که دست اندرکار بودند صورت گرفت.
آقای شهید موسوی بسیار باهوش بود. آن موقع جذب شدن برای پزشکی کار مشکلی بود مثل همین امروز؛ علاوه بر هوش سرشار، از صبر زیادی نیز برخوردار بود. ایشان ظرفیت و توانایی فکری خیلی خوبی داشت. انسان فهیمی بود. فرد مقتصدی بود با اسراف برخورد می کرد؛ هر کاری را با حداقل هزینه جمع میکرد.
یک ویژگی که ایشان داشت دوست نداشت خودش مطرح بشود. به دنبال این بود که کار با کیفیت بالا صورت بگیرد. لذا وقتی قرار بر این شد که برادران سپاه خرمشهر یگان تشکیل دهند و این یگان در آزادسازی خرمشهر ماموریتی را داشته باشد، ایشان هیچ مسئولیتی قبول نکرد. مسئولیتش را به آقای عبدالله نورانی داد و گفت شما فرمانده باش. با توجه به اینکه تقریباً همه از ایشان حرف شنوی داشتند، نکاتی که به ذهنشان میرسید را انجام میداد. آن موقع من خودم مسئول اطلاعات عملیات یگان بودم.
مثلاً شاید یک شب در میان، دو شب در میان ایشان در شناسایی هایی که ما انجام میدادیم حضور داشتند. یعنی خودش در میدان حضور و همراهی پیدا میکرد. یک فرد فرهیختهای بود که خودش برای خودش مهم نبود. تلاشش را گذاشته شده که پیکان حمله به مواضع دشمن خوب طراحی و اجرا بشود و در کیفیت خوبی انجام داد.
فرمودید خیلی از نیرو ها و یگان ها از ایشان حرف شنوی خیلی خوبی داشتند با توجه به اینکه اولین فرمانده سپاه خرمشهر شهید جهان آرا بودند با آن سابقه سیاسی و مبارزاتی و با توجه به کارهایی که در سپاه کردند، بعضاً در جاهای دیگه ای ازسپاه دیده میشود بعد از شهید شدن فرمانده لشکر یا فرمانده تیپ آن تیپ مثل قبل از فرمانده بعدی یا همدل نبود و ارتباط عاطفی را نداشت ولی در اینجا به نظر می رسد این روند ادامه داشته است. یعنی بعد از شهید جهان آرا، شهید موسوی این را ادامه دادند. این موضوع را چگونه می بینید؟
انتخاب درست؛ وقتی افراد درست انتخاب شوند هر کس در جای خودش و دقیقا درست بنشیند این اتفاقی است که رخ می دهد. اما اگر درست ننشیند، یک فردی بر اساس رابطه یا دوستی و رفاقت بیاید بنشیند و نقش در بین آن گروه تشکیلات نظامی نداشته باشد، به جای آنکه تبدیل به یک اتفاق خوب شود، تبدیل به یک اتفاق بد می شود. شهید موسوی بین بچه های خرمشهر محبوبیت داشت و از طرفی دیگر در دوره مبارزه با رژیم هم جزو افراد شاخصی بود که فعالیت میکرد. لذا ایشان مقبولیت عمومی در بین بچه های خرمشهر داشت.
چقدر به نظر کارشناسی و به نظر فرماندهان یگان خودش اعم از فرمانده گردان و گروهان اتکا می کردند؟
ایشان یک فرد تحصیلکرده و فهیم بود؛ در جریان آزاد سازی خرمشهر خودش مسئولیت به عهده نگرفت. این خیلی مهم بود. معمولاً باید اینگونه باشد که کسی که فرمانده سپاه خرمشهر است باید مثلاً فرمانده تیپ ۲۲ بدر میشد. ولی ایشان این کار را نکردند. گفت آقای نورانی شما بیا این کار را انجام بده. من در کنار شما هستم هر جا یگان با مشکل مواجه شد ورود خواهم کرد. در حساسترین موضوع قبل از هر عمیلاتی، شناسایی منطقه عملیات است و بر اساس همین شناسایی قبل عملیات طرح و مانور عملیات شکل میگیرد خودش در شناسایی حضور پیدا میکرد. با گروههای ۷-۸ نفره که برای شناسایی میرفتند؛ ایشان در گروه ها حضور داشت بدون اینکه بخواهد اعمال نظر کند. فرمانده تیم بود ولی ایشان همراه تیم بود.
یک نوع آموزش مدیریت و کنترل و مراقبت فردی فعالیت زیر مجموعه با حضور خودش اعمال می شد. و اگر جایی نیاز بود تذکری، راهکاری و پیشنهادی داده بشود، ایشان می داد و همه نیز قبول می کردند؛ چون فرماندهشان بود و همه او را قبول داشتند. خب آن موقع اینگونه نبود که بر اساس دستور عزل و نصب صورت بگیرد بخصوص که سپاه تازه راه افتاد بود. لذا با توجه به مقبولیت عمومی پیشنهاد شد که ایشان به جای شهید جان آرا فرمانده سپاه خرمشهر باشد.
آیا ایشان حساسیتی نسبت به جان افراد تحت فرماندهی خود داشتند؟ این موضوع چقدر برای ایشان مهم و حیاتی بود؟ بعضاً مطرح میشود که فرماندهان سپاه در این موارد کوتاهی داشتند!
اصلاً اساس اینکه ایشان می آمد شناسایی می کرد چه بود؟ وظیفه ای نداشت که زیاد کار شناسایی را انجام بدهد. این شناسایی برا ی چه انجام می شد؟ برای اینکه ما یگان را نیروهایی که داریم چگونه از خطر عبورشان بدیم که بتوانند بیشترین ضربه را به دشمن بزنند، دشمن را در یک جاهایی دور بزنند یا توی نیروهایش شکاف به وجود بیاورند. این اتفاق اگر بیافتد طبعاً تلفات نیروی انسانی ما پایین میآید. آن موقع که ما ابزار شناسایی مثل هواپیما بدون سرنشین نداشتیم. لذا بر اساس شناسایی ها و طرح مانور و طرح عملیات بررسیهای میدانی خود پرسنل بیشتر صورت میگرفت، نیرو های اطلاعات عملیات یا نیروهای میخواستند عمل بکنند.
در این حادثه ای که رخ داد با توجه به اینکه یگان ۲۲ بدر در حساسترین نقطه قرار بود عمل بشود، فرماندهان گردانها، معاونین گردانها؛ اینها همگی میرفتند منطقه تا ارزیابی داشته باشند ببینند هر کس از کجا و چگونه باید برود. لذا در جواب این فرمایش که شما میگویید آیا ایشان به جان افراد حساس بود یا نبود یا همینطور به خط دشمن یا نه؟ نه. به چه دلیل، به این دلیل که خودش حضور پیدا میکرد. مسیری که نیرو میخواهد برود و دشمن را دور بزند یا نقطهای که میخواهد به دشمن حمله بشود.
لذا حضور ایشان به دلیل بیکاری یا اشتیاق شخصی حضوری پیدا کردن در ماموریت ها نبود؛ بلکه برای پوشش این فرمایشی که جنابعالی می گویید حداکثر ضربه و حداقل تلفات را در برنامه کارمان داشته باشیم.
چگونه از شهادت شهید موسوی با خبر شدید؟
آن موقع که ایشان شهید شد – اینطور در یادم هست که - ما در مرحله ۱ عملیات آزادسازی بیتالمقدس را شروع کرده بودیم و رسیده بودیم به جاده. در مرحله دوم باید می رفتیم تا مرز. مرحله سوم از خطوط دفاعی که دشمن از شرق یعنی از رودخانه تا مرز به سمت شرق و جنوب کشیده بود باید مانور میدادیم. ایشان در مرحله اول فکر میکنم وسط بمباران هوایی و ایشان بر اساس بمباران هوایی شهید شد. تمام امعاء و احشاء ایشان بیرون ریخته بود. یعنی چنین اتفاقی برای ایشان افتاد. آن موقع که این اتفاق افتاد، همه سوگوار شدن؛ علاقه زیادی به فرمانده خودشان داشتند. در اوایل سپاه و در دوران جنگ اینگونه نبود که ابلاغی باشد. ایشان را براساس شناخت و مقبولیتی که در پرسنل داشت او را فرمانده سپاه گذاشتند.
لذا بر این اساس توی روحیه برادر ها تأثیر منفی داشت ولی ما هم راهی جز ادامه جنگ نداشتیم. بیایم به عزاداری و اینها برسیم چون همه باید داخل خطوط دفاعی میماندند تا از مواضعی که تصرف کردند، دفاع بکنند. از طرفی هم باید می رفتیم پیش روی می کردیم و خرمشهر را آزاد می کردیم. وضعیت اینگونه بود.
27219
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903597